پارساپارسا، تا این لحظه: 11 سال و 9 ماه و 12 روز سن داره

بره تو دلی من

شعرهای پسرم

1393/9/9 14:30
نویسنده : شهلا
616 بازدید
اشتراک گذاری

نفس مامان الآن دو سال و سه ماهت هست

متأسفانه یا خوشبختانه هنوز دلم نیومده از شیر بگیرمت :(

شیر خوردنت رو شدید دوست دارم

حدود 12 تا شعر حفظی دو تا سوره قرآن (کوثر و توحید) و تا 10 رو میشمری

چند روزی هم هست دو تا دندونای کرسیت داره در میاد و اذیتت میکنه

 

دیروز اومدم مهد دنبالت 

چند وقتی بود میخوندی

با نمکم با نمکم میون مهمونا تکم

ادامه اش هم یه چیزایی میخوندی اما من بلد نبودم

دیروز از مربیت پرسیدم شعر اصلی این بود

و من چشمام چهارتا شد

 

درو واکن خرکم
خرکی با نمکم
توی حیوونا تکم

شب و روز بار میبرم
صبور منم
بارکش منم
حیوونه زحمت کش منم
عر عر عر

بعد که از مهد گرفتمت در فکر بودی گفتم مامانی به چی فکر میکنی

عاقلانه و با فکر گفتی

پاستیل میخری ؟؟؟

اولین بار بود غیر از دنت چیزی میگفتی بخرم برات

همیشه میگفتی دنی میخری و میرفتیم سوپر بعد اونجا چیزهای مختلف میخریدی

اما اینبار انگاری دلت پاستیل خواسته بود

یه ذره دیگه راه اومدیم ... دیدم باز تو فکری صدات در نمیاد

گفتم مامانی چی شده به چی فکر میکنی

میگی آبمیوه میخری؟

چشام گرد شده بود هوس همه چی داشتی انگار

هیچی رفتیم سوپر برات پاستیل و آب پرتقال خریدم

اومدیم خونه یه دونه پاستیل میخوری یه قلپ آبمیوه خیلی خووووب بود

 

بعد که باباییت اومده بهش میگی بابا فشارم میدی؟؟؟؟!!!!!!!!!

یعنی باباییت چلوندت

دیشب از شب‌های خیلی خیلی خوب بود ... پسر خیلی خوبی بودی هم خوب خوردی هم خوب بازی کردی و هم مامان رو اصلاً اصلاً اذیت نکردی

love strucklove strucklove strucklove strucklove strucklove strucklove strucklove strucklove strucklove strucklove strucklove strucklove strucklove strucklove struck

 به صابون میگی صاگون

به چسب میگی چبس

و من این دو تا کلمه رو اصلاً اصرار نمیکنم که درست بگی ... چپ چوله گفتنت رو خیلی دوست دارم

راستی راستی به هواپیما میگی هوااااااااااااپیا یا هوایا

love strucklove strucklove strucklove strucklove strucklove strucklove strucklove strucklove strucklove strucklove strucklove struck

چند روز پیش برات ماشین خریدم با هم رفتیم خودت ماشینت رو انتخاب کردی و بابایی برات خرید
بعد فرداییش گوشت خریده بودیم طبق معمول که گوشت میخریم یه تیکه برات کباب میکنم
سرگرم شام درست کردن بودم یادم رفت برات کباب کنم دیدم ماشینت رو آوردی تو آشپزخونه داری بهش میگی
کباب بخوری (به میخوری می‌گه بخوری) دریه نقن (گریه نکن) مامان می‌پذه
هیچی دیگه گفتم ماشینت کباب میخواد گفتی آره
برات داشتم کباب میکردم
به ماشینت باز میگی گریه نکن بپزه مامان بده
love struck
بعدم که پختم برات ... اولین تیکه رو بردی به ماشینت می دی میگی بخوری؟؟؟ love struck

عاشقتم مامان گلم

پسندها (2)

نظرات (0)