جشن دوندوني 2
عزيزكم ... نفس مامان امروز 9 ماهه ميشي ... فداي دستاي كوچولوت بشم كه ديشب تا حالا ياد گرفتي دست دستي ميكني كه بابايي زودتر بياد پيشت
پشت سر بابا گريه ميكني و دلتنگي ميكني براش
تا حالا ازت دور نشدم ببينم براي منم دلتنگي مي كني يا نه ... اما از بغل من بغل همه ميري
اما از بغل باباييت هيچ جا نميري ... حتي بغل من
و اما عكساي تكميلي جشن دندونيت
قربون اون اشك چشات بشم ماماني
وقتي داشتن بادكنك باد ميكردن يكي دو تاش تركيد و تو حسابي ترسيدي و كلي بغض و گريه
بميرم واسه دل كوچيكت عزيزكم
سالاد الويه
پان اسپانيا
كشك بادمجان (دستپخت باباييت)
كيك گوشت
سفره
دوستات روهان و ايليا
آرين پسر عمه
پوريا و دانيال
مهدي و دانيال و فسقل مامان
اينم آخر شبي زده بود به سرم هي ازت چلپ و چلپ عكس گرفتم
توش اينا خوب بود با فتوشاپ روش كار كردم برات
عمركم عزيزكم هر چي ميگذره بيشتر دوستت دارم و بيشتر بهت وابسته ميشم
اميدوارم روزي نياد كه اين وابستگي تو رو اذيت كنه