پسرم دنیا با وجودت زیباست
عید دایی محمود این مرغ عشق رو بهت هدیه داد ... و تو خیلی دوستش داری و شبهایی که بابا خونه نیست و شیفته تو رو سرگرم میکنه که کمتر غصه نبود بابا رو بخوری
اگر توپک زیادی سر و صدا کنه با جدیت تمام میگی جوجو هیس eeeeeeeee
عشق غذا دادن بهش رو داری
مامان وقتی میخواد توپک رو بگیره این پارچه رو میاندازه روش و میگیرتش میاندازتش توی قفسش ... بعد تو هم دقیقاً همین کار رو تکرار میکنی
و اما پسری وقتی تعمیر کار میشه ...
بابایی توی پارکینگ مشغول تعمیرات بود بعد تو هم رفتی پیشش وردستش شدی ... یک ساعت بعد بابایی این مدلی تحویلت داد همون موقع خاله شیدا رسید ... تا تو رو دید بغض کرد ... بچم چش شده ... چرا کبود شده (هنوز دستات رو ندیده بود) فکر میکرد خوردی زمین صورتت کبود شده یعنی بغض کرده بوداااااااااا کم مونده بود بزنه زیر گریه
عاشق پیچ گوشتی هستی ... میری سراغ کمد می گی پیش پیش
پارسا و داداشیش ... چقدر لذت میبرم وقتی میبینم یه ریزه روابطتون بهتر شده و دیگه از آرین کتک نمیخوری
جیگرتو برم با اون قیافه متفکرت
پسرم مست کرده ... خوب این همه شیشه خالی کرده خوووووووووووووب
پسر بابا پرست من
به بابات گفتم پارسا شبها تو خواب تو رو صدا میکنه هی میگه بابا ... باورش نمیشد
چند شب پیش بازی فوتبال بود و بابایی بیدار بود ... یهو تو توی خواب گفتی بابا بابایی بابا جووووووون ... دوباره خوابیدی ... یعنی قیافه بابا دیدنی بود
دیشب هم میگه اگر یه ذره دلم دومی میخواست با دیدن این همه وابستگی پارسا دیگه دومی محاله