پارساپارسا، تا این لحظه: 11 سال و 9 ماه و 12 روز سن داره

بره تو دلی من

سفر یک روزه به شمال

1393/10/9 11:58
نویسنده : شهلا
468 بازدید
اشتراک گذاری

قربون صورت ماهت برم که با دیدنت کلی انرژی میگیرم ... چند روز حالم خوب نبود تو خیلی غصه خوردی

هی میاومدی برام بالشت میاوردی و بوسم میکردی میگفتی خوب شدی؟

اولین بار هم یک شب ازت دور بودم بیمارستان بستری شدم :( خیلی خیلی سخت بود دوری از تو برام ... با اینکه مهدی مرتب عکسات رو برام میفرستاد و آنلاین میدیدمت و خیالم راحت بود که خاله شیدا و بابا خوب بهت میرسن اما دلم برات تنگ شده بود و همش تو بیمارستان گریه میکردم

 

قربون اون خنده های شیرینت ... قربون اون چهارزانو نشستن هات :-*

 

 

واقعاً بابت داشتن هر دو تون تا آخر عمر سپاسگذار خدا هستم

این عکس رو عمداً گرفتم ... ببین تا کجای بابا هستی ... بدون دوستت داریم و با عشقی بی نهایت بزرگت میکنیم ...

 

فینقیل بلای من ... بهت برف دادم ... اولی رو گرفتی دستت پرت کردی دومی رو دادم باز گرفتی پرت کردی

سومی رو که بهت دادم میگی یخه ... و دیگه دست نگرفتی ... اینطور جون دوستی هستی شما :D

 

پسندها (2)

نظرات (3)

عمه حدیثه
9 دی 93 12:13
پارسای عزیزم انشالله روزهای زندگیت مثل این برف درخشان و مثل این آسمون صاف و آروم باشه.این عکس 20 سال دیگه دیدن داره ،وقتی قدت از بابا هم بلند تر شد
سعیده
9 دی 93 19:23
ای جون دلم پسر خوشرو انشالله همیشه سلامت باشی سایه پدر و مادر بالای سرت چه تفاهمی با مهرسام داری کتونی هایه مهرسام هم دقیقا مثل مال شماست
شهلا
پاسخ
خاله مگه شک داشتی با مامان من هم سلیقه اید ... خوب هر دوتون آذری هستید با فاصله یک روز
هاله
10 دی 93 9:07
پارسای عزیزم خیلی ماهی خیلی خنده هات رو دوست دارم خدا شما رو برای پدر و مادرت و پدر و مادرت رو برای شما نگه داره همیشه در کنار هم شاد و خوشحال باشین