دیشب رفتیم برات کفش خریدیم من و تو دوتایی آقای فروشنده اول کفش رو کرد پات ... بعد دیدیم برات بزرگه درآورد که کوچیکترش رو بکنه پات .... زدی زیر گریه تا کفش جدید رو نکرد پات آروم نشدی از پسر صبور من بعید بود اینطور گریهای !!!! کفش رو کردیم پات حالا با چشمای پر از اشک میخندی بعدشم کلی اصرار که راه بری هول میزدی که بری زمین گذاشتمت زمین و دستای کوچولوت رو گرفتم توی دست دو قدم میرفتی پات رو میآوردی بالا کفشت رو نگاه میکردی و باشادی به من نگاه میکردی اینم عکس کفشات که شب باهاش خوابیدی عزیزکم قشنگم به خاطر همه لحظههای شیرینی که برام میسازی ازت ممنونم ...